شاخه زیتون
شبی که شاخه زیتون شکسته شد
تمام من تمام شد و هیچکس ندید
تو آن شب آنجا بودی
میان بستری از بی خوابی
و من جنون زدن داشتم
جنون ترس
جنون مرگ
میراثی از طائفه پدری
و مادرم که میان سجاده نماز سحرگاهی اش
مرا نفرین کرد به این عشق
عشقی از جنس " هم خونی "
تو آنجا بودی
و شاخه زیتون شکسته شد
نفیسه محقق " یک سال قبل از طاعون سیاه"
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: