فاصله
فاصله میان ما را دانه های تسبیح پر میکند
تا بیائی ذکر " یا حبیب " می گویم
به مادرم گفته ام برای فرزند ندیده اش دعا کند
و به سکوت اتاقم می سپارم حرمت نبودنت را حفظ کند
نفیسه محقق نیمه دوم سال 98
برچسب: ،
ادامه مطلب
دلنوشته های من
فاصله میان ما را دانه های تسبیح پر میکند
تا بیائی ذکر " یا حبیب " می گویم
به مادرم گفته ام برای فرزند ندیده اش دعا کند
و به سکوت اتاقم می سپارم حرمت نبودنت را حفظ کند
نفیسه محقق نیمه دوم سال 98
شبی که شاخه زیتون شکسته شد
تمام من تمام شد و هیچکس ندید
تو آن شب آنجا بودی
میان بستری از بی خوابی
و من جنون زدن داشتم
جنون ترس
جنون مرگ
میراثی از طائفه پدری
و مادرم که میان سجاده نماز سحرگاهی اش
مرا نفرین کرد به این عشق
عشقی از جنس " هم خونی "
تو آنجا بودی
و شاخه زیتون شکسته شد
نفیسه محقق " یک سال قبل از طاعون سیاه"
مچاله شده روی کهنگی تختی سرد
بوی هیچ هم آغوشی نمیدهد
پرهای درونش سالهاست شوق پرواز ندارند
و از پس اشکهای هر روزه پیر میشوند
گوشه تخت مچاله شده و به تمام این سالها می اندیشد
میداند در ذهن آدمیان این روزگار
بالشت ها دل ندارند ...
بالشتهایی با پر قوی ناب
فقط مچاله میشوند در عمق خاطراتشان
نفیسه محقق
من اولین و آخرین هستم
بدنام مقدس
تکریم و تحقیر شده
باکره هوس باز
من ستایش شده پدر هستم
رفیق مادر
آفریده شدم از هم آغوشی " آب " و " حوا "
من رفیق شیطان بودم در تمام دوران تا نامه های عاشقانه خدا را به او برسانم
جنگیدم ... در سالهای صلح اجباری و صلح کردم در ثانیه های جنگ های تحمیلی
من باور خدا هستم به انسان آن زمان که طغیان کرد
از اول خلقت بوده ام تا نهایت هم خواهم بود ...
اندوه بشر مرا بارها کشت ... اما روئیدم
بارها و بارها و بارها
از درد کشیدن من نه غصه بخورید و نه رنج بکشید
بر بغض های فرو خورده ام حسد مبرید و با اشک های جاری شده ام دشمنی نکنید
بگذارید اندوه انسان بودنتان را به دوش بکشم و بر مزار جنگ های نا برابر سوگواری کنم
رهایم کنید در گرمای جگرسوز زمین تا به جای شما از خشکی گلو همچون حیوان زخم خورده زوزه بکشم
من به جای شما حسرت مادر بودن را جائی میان وجودم مدفون کرده ام
پاهای برهنه من با آفتاب و بیابان آشناست و چشم هایم خشکی رودها را بارها تجربه کرده
بگذارید من به جای شما درد بکشم
اندوه بشر مرا بارها کشت ... اما روئیدم
بارها و بارها وبارها
نفیسه محقق
باید بدهم یک آگهی تسلیت چاپ کنند
و هر روز صبح بفرستم برای همه
اصلا قاب میکنم میزنم به دیوار اتاقم ، روی میز کارم و ...
شاید هم هدیه بدهم به عزیزانم بابت تمام مناسبت های تقویم
باید با یک فونت خاص باشد... یک فونت شبیه اشک های خشکیده ...
شبیه قرنها سکوت این مردم
نفیسه محقق
بهار 1396
شبیه یک پدر
میان مشت های سخت روزگار
به جز همان زمان
همان زمان رو به آفتاب
که میشوم شبیه مادرم
شبیه صبر...
شبیه عشق بی تمام او
بدون نام
مرا به نام مادرم بخوان
به نام آفتاب
به نام گل
به نام خنده های رو به آفتاب
به نام "زن "
به نام " زندگی "
به نام صبر بی تمام زن
مرا به نام مادرم بخوان
جسارت نگاه رو به آفتاب
حضور او ...
نفیسه محقق
زمستان 1401